علی محمّد صلّابی/ مترجم :هیئت علمی انتشارات حرمین
شيرخدا، حمزه، شجاعانه و با شدت جنگيد. بسیاری از پرچمداران مشركان را كه از بنيعبدالدار بودند، به قتل رساند. او در حالي كه در قلب سپاه دشمن مشغول كارزار بود، توسط پرتاب سرنيزه فردي به نام وحشي، به شهادت رسید.وحشي ميگويد: حمزه در جنگ بدر، طعيمه بن عدي بن خيار را كشته بود.
مولايم، جبير بن مطعم، به من گفت: اگر حمزه را در انتقام عمويم به قتل برسانی، آزاد هستي. بنابراين زماني كه مردم براي جنگ از مكه خارج شدند، من هم با آنها حركت كردم. در سپاه در برابر يكديگر قرار گرفت. سباع، از سپاه مشركان به ميدان آمد و مبارز طلبيد. حمزه بن عبدالمطلب در مقابلش از صف مسلمانان بيرون آمد و چنين گفت: اي سباع! اي فرزند ام انمار، كه شغلش ختنهكردن زنان بوده است، آيا با خدا و رسول او سرجنگ داري؟ آن گاه بر او حمله كرد و او را چنان از پاي درآورد كه گویي سباع در ميدان وجود نداشته است. من پشت تخته سنگي براي حمزه كمين نمودم. وقتي كه به من نزديك شد، نيزهام را به طرف او پرتاب كردم به گردنش فرو رفت و به شهادت رسید.
سردار شهيدان، حمزه بن عبدالمطلب (رض)
علی محمّد صلّابی/ مترجم :هیئت علمی انتشارات حرمین
شيرخدا، حمزه، شجاعانه و با شدت جنگيد. بسیاری از پرچمداران مشركان را كه از بنيعبدالدار بودند، به قتل رساند. او در حالي كه در قلب سپاه دشمن مشغول كارزار بود، توسط پرتاب سرنيزه فردي به نام وحشي، به شهادت رسید.وحشي ميگويد: حمزه در جنگ بدر، طعيمه بن عدي بن خيار را كشته بود.
مولايم، جبير بن مطعم، به من گفت: اگر حمزه را در انتقام عمويم به قتل برسانی، آزاد هستي. بنابراين زماني كه مردم براي جنگ از مكه خارج شدند، من هم با آنها حركت كردم. در سپاه در برابر يكديگر قرار گرفت. سباع، از سپاه مشركان به ميدان آمد و مبارز طلبيد. حمزه بن عبدالمطلب در مقابلش از صف مسلمانان بيرون آمد و چنين گفت: اي سباع! اي فرزند ام انمار، كه شغلش ختنهكردن زنان بوده است، آيا با خدا و رسول او سرجنگ داري؟ آن گاه بر او حمله كرد و او را چنان از پاي درآورد كه گویي سباع در ميدان وجود نداشته است. من پشت تخته سنگي براي حمزه كمين نمودم. وقتي كه به من نزديك شد، نيزهام را به طرف او پرتاب كردم به گردنش فرو رفت و به شهادت رسید.
بعد از جنگ به اتفاق مردم به مكه برگشتم، تا اينكه اسلام در مكه انتشار يافت. از آنجا به طائفگريختم؛ سپس با تعدادي از مردم طائف به سوي مدينه حركت كردم؛ البته به من گفته بودند كه آن حضرت با فرستادگان قومي به خشونت رفتار نميكند.بعد از اینکه به مدينه رسيدم و با پيامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) روبرو گردیدم، گفت: تو وحشي هستي؟ گفتم: آري.
فرمود: «حمزه را تو كشتي؟» گفتم: بلي.
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «آيا ميتواني چهرهات را از من پنهان كني.»
وحشي ميگويد: به خاطر اينكه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) مرا نبيند، از آنجا رفتم و بعد از وفات آن حضرت، هنگامي كه مسيلمه كذاب، ادعای پيامبري كرده بود، تصميم گرفتم كه در جنگ با مسيلمه شركت كنم، شايد بتوانم قتل حمزه را جبران بكنم.
من در ركاب سایر مجاهدين در اين جنگ شركت كردم. مردي را ديدم مانند شتري خاكستري با موهاي به همريخته كنار ديواري ايستاده بود، با سرنيزهام چنان به سينهاش زدم كه از ميان شانههايش درآمد. سپس مردي از انصار پريد و با شمشير برسرش كوبيد.
عبدالله بن فضل ميگويد: سليمان بن يسار از عبدالله بن عمر (رض)چنین روایت میکند: آن روز كنيزكي بر روي بام خانهاي فرياد كشيد: اميرالمؤمنين، مسيلمه، توسط غلامي سياه رنگ كشته شد.[1]
1- جستجوي رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) از قتلگاه حمزه (رض)
بعد از پايان جنگ احد، رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از يارانش سئوال نمود: قتلگاه حمزه را چه كسي ديده است؟ مردي گفت: من ديدهام. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به اتفاق آن مرد آمد و كنار جنازه حمزه ايستادند. حمزه را در حالي مشاهده نمود كه شكمش پاره و مثله گرديده بود.[2]
در روايتي دیگر آمده است: پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) با اطلاع از شهادت حمزه، گريه نمود و وقتي كه جسد وي را مشاهده نمود، فرياد كشيد.»[3]
پيامبر در حالي كه در كنار جنازه شهدا ايستاده بود، فرمود: «من روز قيامت بر اينها شاهد هستم. آنها را با خونهايشان كفن نمائيد. در راه خدا هيچ زخمي به وجود نميآيد، مگر اينكه روز قيامت آن زخم تازه ميگردد، رنگ رنگ خون است، ولي بوي آن بوي مشك است و افزود كه هر كدام بيشتر قرآن خوانده است آن را در لحد مقدم نمائيد.»[4]
با شهادت حمزه و برخي ديگر از ياران، خوابي كه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) قبل از خروج به ميدان احد ديده بود، تحقق يافت.
پيامبر فرمود: خواب ديدم كه در شمشيرم، ذوالفقار، شكافي به وجود آمده است. آن را به شكستي كه پيش آمد، تعبير نمودم. همچنین فرمود: همچنين قوچي در خواب ديدم كه پشت سرم بر مركب، قرار دارد. آن را به فرماندهي لشكر تعبير كردم و ديدم كه لباس زرهي محكمي به تن دارم، آن را به مدينه تعبير نمودم و ديدم كه گاوي ذبح میشود، به خدا سوگند! ذبح گاو خير است. ذبح گاو خير است. و سرانجام نتیجة جنگ همان گونه كه رسول خدا تعبير نموده بود، تحقق یافت.[5]
2- صبر صفيه دختر عبدالمطلب برشهادت برادرش، حمزه (رض)
زبير بن عوام(رض) ميگويد: روز احد، زني با سرعت به سوي اجساد شهدا ميآمد.
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) كه نميخواست چشم آن زن به اجساد بيفتد، فرمود: مواظب آن زن باشيد. مواظب آن زن باشيد. زبير ميگويد: من او را شناختم كه صفيه است. قبل از اينكه به اجساد برسد، خودم را به وي رساندم. او زني تندخو و قهرمان بود. به سينهام زد و گفت: از سر راهم کنار برو. گفتم: رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به من فرموده است تا تو را از این کار بازدارم. آن گاه ايستاد و از زير چادرش دو قطعه پارچه درآورد و گفت: از شهادت برادرم، حمزه، با خبرشدهام، اينها را آوردهام تا او را در آن كفن نمائيد.
زبير ميگويد ما خواستيم حمزه را كفن كنيم، امّا ديديم در كنارش يك شهيد انصاري وجود دارد كه او نيز مانند حمزه به شهادت رسيده و مثله گرديده است. ما شرم كرديم كه حمزه دو كفن داشته باشد و آن مرد انصاري بدون کفن باشد و از آنجا كه يكي از آن دو قطعه پارچه، بزرگتر و يكي كوچكتر بود به قيد قرعه يكي را كفن حمزه كرديم و ديگري را كفن مرد انصاري.[6]
3- اشعار صفيه در رثاي حمزه
اسائلة اصحاب احد مخافة
بنات ابی من اعجم و خبیر
فقال الخبیر ان حمزة قد ثوی
وزیر رسول الله خیر وزیر
دعاه اله الحق ذوالعرش دعوة
الی جنة یحیا بها و سرور
فذلک ما کنا فرجی و نرتجی
لحمزة یوم الحشر خیر مصیر
فوالله لاانساک ما هبت الصبا
بکاء و حزنّاً محضری و مسیری
علی اسدالله الذی کان مدرها
یذود عن الاسلام کل کفور
فیا لیت شلوی عند ذاک و اعظمی
لدی اضبع تعتادنی و نسور
اقول و قد اعلی النّعی عشیرتی
جزی الله خیراً من اخ و نصیر
«آيا دختران پدرم از اهل بدرمي پرسند كه چه خبر است؟...
خبررسان به ما خبر داد كه وزير و مشاور رسول خدا، حمزه، به شهادت رسيده است...
او را معبود بر حق و صاحب عرش به سوي بهشت فراخواند تا در آن زيسته و خوشحال شود...
انتظار مااین است كه حمزه، در روز حشر به جايگاه خوبي نائل گردد...
به خدا سوگند! تو را هرگز فراموش نخواهم كرد و تا زندهام به خاطر غم از دست دادن تو خواهم گريست...
بر شيرخدا خواهم گريست كه همواره از اسلام دفاع ميكرد...
خدا به بهترين برادر و ياورم، بهترين پاداشها را بدهد.»[7]
4- حمزه كسي را ندارد تا برايش گريه كند
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در بازگشت از احد و شنیدن صداي گريه زنان انصار كه به خاطر از دست دادن عزيزان خود، گريه ميكردند، فرمود: «براي حمزه كسي گريه نميكند.»
وقتی از اين خبر زنان انصار اطلاع یافتند، آنها به حال حمزه گريستند، به گونهای که رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) که در خواب بود، با صداي گريه آنان بيدار شد و فرمود: واي براينها، هنوز گريه ميكنند. از امروز به بعد براي مردهاي گريه نكنند. بدين ترتيب نوحهخواني برميت حرام گرديد و مدتي بعد، وحي نازل شد كه نوحهخواني را به شدت تحريم نمود و آن را از گناهان كبيره شمرد و اين دستور در اعماق قلوب زنان و مردان مسلمان جاي گرفت و آثار جاهليت محو گرديد و تعاليم اسلامی جایگزین آن گردید.[8]
همچنین فرمود: «اثنتان في الناس همابهم كفر: الطعن في الأنساب و النياحه علي الميت»[9]
«دو خصلت در مردم باعث كفرشان ميشود: يكي طعنهزدن در نسب و ديگرينوحهخواني.»
5- گذاشتن نام حمزه بر نوزادي از انصار
جابربن عبدالله ميگويد: براي مردي از انصار، فرزندي متولد شد. گفتند: چه نامی را برایش انتخاب کنیم؟
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: او را حمزه بناميد كه اين نام از محبوبترين نامها نزد من است.[10]
این فرمودة پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) بیانگر آن است که، محبت حمزه در اعماق قلب رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) ريشه دوانيدهبود و همواره در خاطر آن حضرت بود، اما بعد از مدتي که خداوند بهترين نامها را براي پيامبرش معرفي نمود، آن حضرت خطاب به اصحاب و یارانش فرمود: «بهترين نامها نزد خدا، عبدالله و عبدالرحمن هستند.»[11]
6- اگر ميتواني كاري كن كه من چهرهات را نبينم:[12]
در اين سفارش كريمانه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) هیچ اشارهای به مؤاخذه و سرزنش نسبت به وحشي نيست؛ بلکه تنها به وي خاطرنشان مينمايد كه ديدنش سبب رنجش روحي آن حضرت میگردد و خاطرة حادثه عمويش، حمزه (رض)و مثلهكردن وي را باری دیگر در ذهنش مجسم مینماید و احساسات دروني بشري را برميانگيزد.
به همين جهت خطاب به وحشي گفت: چهرهات را از من پنهان كن تا اين خاطره تلخ تكرار نشود[13]. در روايت صحيحي است كه وحشي مي گويد: نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) آمدم، به من گفت: وحشي هستي؟ گفتم:آري. گفت: حمزه را تو به قتل رساندي؟ گفتم: بلي و خدا را سپاس ميگويم كه او را به دست من گرامي داشت و مرا به دست او به كام مرگ ذلت بار نفرستاد.
قريش بهرسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) ميگفتند: آيا او را دوست داري، در حالي كه قاتل حمزه است؟ وحشي ميگويد: من از رسول خدا، درخواست استغفار نمودم. آن حضرت سه مرتبه آب دهانش را به زمين انداخت و به سینهام زد و فرمود: «اي وحشي، از اينجا برو و همانطور كه قبلاً برضد دين خدا جنگيدهاي، در راه خدا به جنگ یپرداز.»[14]
اين عملکرد پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بیانگر این موضوع است که خدمت به اسلام ميتواند سوابق كفرآميز او را جبران نمايد؛ پس رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بهترين عمل را براي اين منظور، جهاد در راه خدامعرفي كردند؛ چنانكه بر اثر آن، وحشي به لشكر اسلام پيوست و راه يمامه را در پيش گرفت و سركردة كفر، مسيلمه، را به هلاكت رسانيد و بعد از قتل او ميگفت: من بهترين بنده خدا، سردار شهيدان، حمزه، و بدترين انسان روي زمين، مسيلمه كذاب، را كشتهام.[15]
منبع:الگوی هدایت(تحلیل وقایع زندگی پیامبر اکرم)(جلد دوم)
مؤلف : علی محمّد صلّابی
مترجم :هیئت علمی انتشارات حرمین
[1]- بخاری، مغازی، شماره 4072.
[2]- صحیح السیرة النبویه، ص 283.
[3]- همان، ص 284.
[4]- همان، ص 283.
[5]- ترمذی، کتاب السیر فی النقل، شماره 1561.
[6]- صحیح السیرة النبویه، ص 285.
[7]- السیرة النبویه ابن هشام، ج 3، ص 185.
[8]- السیرة النبویة – صویانی، ج 3، ص 90.
[9]- صحیح الجامع، آلبانی، ج 1، ص 90.
[10]- رواه الحاکم، ج 3، ص 96، سنده حسن.
[11]- مسلم، کتاب الادب، شماره 2132.
[12]- بخاری، مغازی، شماره 4072.
[13]- التاریخ الإسلامی، حمیدی، ج 5، ص 141.
[14]- الطبرانی، با سند حسن، ج 22، ص 139، شماره 370 به نقل از صحیح السیره النبویه، ص 286.
[15]- محمد رسول الله، ج 3، ص 602.
صبر صفیه دختر عبدالمطلب برشهادت برادرش، حمزه (رض) جستجوی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از قتلگاه حمزه (رض) حمزه کسی را ندارد تا برایش گریه کند گذاشتن نام حمزه بر نوزادی از انصار سرور شهیدان
منبع این مقاله : محمد رسول الله - پيام آور رحمت براي جهانيان