loading...
الحیاة مع الله
آخرین ارسال های انجمن
mosalman بازدید : 94 پنجشنبه 08 تیر 1391 نظرات (0)

خالد بن محمد وهيبی / ترجمه: ابوعمر انصاری
این داستان عبرت آموز برای خودم اتفاق افتاده و کسی آنرا برایم نقل نکرده ، بنابراین همانگونه که رخ داده برایتان بازگو می کنم شاید به درد انسان مأیوسی که امیدش را از دست داده.. یا انسان عجولی که از دعا کردن خسته شده ، بخورد!!
روز چهارشنبه 22- 4- 1423 هجری قمری
هنگام نماز ظهر در حرم مکی و زیر اتاق مؤذنان ، پس از اقامه ی نماز یکی از برادران به من اشاره کرد تا برای پر کردن صف نماز در کنار او بایستم. من هم جلو آمدم.


از پروردگارم پنج ریال خواستم
خالد بن محمد وهيبی / ترجمه: ابوعمر انصاری

این داستان عبرت آموز برای خودم اتفاق افتاده و کسی آنرا برایم نقل نکرده ، بنابراین همانگونه که رخ داده برایتان بازگو می کنم شاید به درد انسان مأیوسی که امیدش را از دست داده.. یا انسان عجولی که از دعا کردن خسته شده ، بخورد!!

روز چهارشنبه 22- 4- 1423 هجری قمری

هنگام نماز ظهر در حرم مکی و زیر اتاق مؤذنان ، پس از اقامه ی نماز یکی از برادران به من اشاره کرد تا برای پر کردن صف نماز در کنار او بایستم. من هم جلو آمدم.

پس از اتمام نماز کمی عقب تر رفتم تا بتوانم چهار زانو نشسته و تسبیحاتم را در آسایش انجام دهم. نگاهم به مردی افتاد که از ظاهرش معلوم بود از فقرای حرم است. با خشوع تمام دستانش را بلند کرده بود و دعا می کرد. دستم را درونم جیبم کرده و از میان پولهایی که آنجا بود پنج ریال برداشتم و دستم را مشت کردم. به او نزدیک شده و دستم را برای سلام دراز کردم و پول کف دستم بود. او نیز سلام کرد و پول را احساس نمود. دستش را از دستم کشید و گفت: ممنون ، خدا جزای خیرت دهد. و نفهید مقدار پول چقدر بود.

گفتم: قبول نمی کنی؟

چیزی نگفت. احساس کردم او از انسانهای عفیف النفس است و قبول نخواهد کرد.

پول را در جیبم گذاشته و کمی نشستم. سپس نماز سنت را خواندم . متوجه شدم آن مرد مرتبا مرا می پاید و گویی منتظر است نمازم تمام شود!!

هنگامی که نمازم به پایان رسید کنارم آمده ، سلام کرد و گفت: چقدر پول به من دادی؟

گفتم: من پول دادم… تو که آنها را پس دادی . و چه فرقی می کند که یک ریال بوده یا صد ریال.

گفت: به خدا قسمت می دهم بگو چند ریال به من دادی؟

گفتم: مرا به خدا قسم نده ، همه چیز تمام شده .

گفت: من از پرورودگارم پنج ریال درخواست کردم. تو چقدر به من دادی؟

گفتم: قسم به الله که معبود برحقی جز او نیست، پنج ریال به تو دادم. آن مرد گریه کرد.

گفتم: بیشتر نیاز داشتی؟؟؟

گفت: نه!!!

سپس گفت: سبحان الله ، تو این پول را در دستانم گذاشتی و من پیوسته از خداوند درخواست می کردم!!

گفتم: پس چرا قبول نکردی؟؟

گفت: توقع نداشتم به این سرعت و به این شکل دعایم پذیرفته شود.

گفتم: سبحان الله

من هم آن پنج ریال را به او دادم، و او بیش از این را قبول نکرد.

پاک و منزه الله پروردگار بزرگ ((‏و هنگامي كه بندگانم از تو درباره من بپرسند ( كه من نزديكم يا دور . بگو : ) من نزديكم و دعاي دعاكننده را هنگامي كه مرا بخواند ، پاسخ مي‌گويم. پس آنان هم دعوت مرا  بپذيرند و به من ايمان بياورند تا آنان راه يابند)). بقره 186

برادرتان: خالد بن محمد بن علی وهیبی – ریاض

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مسلمان واقعی ان نیست که مدعی مبارزه با شیطان و نفس خویش است و به خود وعده می دهد که بی حساب به بهشت خواهد رفت .مسلمان واقعی آن است که به همراه محیط و مردم خویش با اخلاص و اشتیاق برای ایجاد تغییر مورد نظر خود تلاش می ورزد . کعبه یک سنگ نشان است که ره گم نشود حاجـــی احرام دگر بندببین یار کجاست
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نویسندگان
    نظرسنجی
    شما در روز چقدر قرآن میخوانید؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 125
  • کل نظرات : 17
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 73
  • آی پی امروز : 8
  • آی پی دیروز : 6
  • بازدید امروز : 45
  • باردید دیروز : 7
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 138
  • بازدید ماه : 365
  • بازدید سال : 1,158
  • بازدید کلی : 37,601